بر کنار پنجره سبز انتظار
بر کنار پنجره سبز انتظار
طاها شیخیانی
بر کنار پنجره سبز انتظار نشستهام.
آسمان دلم ابری است و شوره زار وجودم تشنهلب،
گویا مدتهاست که ترنم زیبای باران را در خود حس نکرده است .
میخواهم ببارم و سوار بر مرکب زیبای اشک ، تنها عصاره خالص خلقت ، اوج گیرم تا با او بگویم: معبود من! چقدر زیباست در کویر سوزان زندگی تنها و بیکس در مقابل تو شکستن و سر بر سجده نیاز نهادن، با یک اقیانوس فقر و یک سبد خلوص.
چقدر زیباست نوای « الهی و ربی من لی غیرک» و در سکوت شب، ذکر
« انا عبد ک الذلیل» را فریاد زدن ،
فریادی در اوج خاموشی.
دلتنگم از ناتوانی خویش، از سکوت سرد و سنگین شب، از جهل روزگار، از این همه انتظار... .
[گل][لبخند][گل]
سلام عليكم آقا طاها شيخياني بسيار متن زيبايي را قلم زده اي. آفرين تلاش كن انشالله موفق خواهي شد. ضمنا محيط وب سايت شما بسيار عالي طراحي شده و از اينكه نام سايت ما را در لينكستان قرار داده اي كمال تشكر و سپاس را دارم. سايت خبري تحليلي بُنا[گل][لبخند][گل]